جوجه اردک زشت

یه جوجه اردک!

جوجه اردک زشت

یه جوجه اردک!

ذهن

ذهن آدما عجیبه!

یه روز می خوای یه موضوع (یه خاطره، یه صحنه، یه نفر و...) رو از ذهنت پاک کنی.هر چی زور میزنی نمیشه! هی میاد جلو چشمت.

فرداش می خوای اونو دوباره به یاد بیاری، هر چی زور می زنی یادت نمیاد و از ذهنت فرار میکنه!

دوم:

گفتگوی دو کودک

اولی: می خوای یه چیز خنده دار برات تعریف کنم؟

دومی: آره بگو.

اولی: امروز من رفتم تو حموم مهد دیدم پرِ از اشغاله! (خنده های ریز و بامزه!)

دومی: می خوای من یه چیز وحشتناک برات تعریف کنم؟

اولی: آره

دومی: چند روز پیش من تو حیاط خونه مامان بزرگ خودم زمین و پاهام زخمی شد و خون اومد!!

من لبخند به لب به گفتگوی برادرزاده 4 ساله (اولی) و خواهرزاده 5 ساله ام (دومی)  گوش می کنم فکر می کنم که چه دنیای قشنگی دارن.

سوم:

می شناسین منو. اگه هم نشناختین اشکالی نداره. یه کم که حرفامو بشنوین و نوشته هامو بخونین یادتون میاد که من همونم ....

میدونین چیه انگار یه سری چیزا قبلا داشتم ولی الان ندارمشون. یه چیزایی که توی وجودم بود. جزئی از من بود. باهاشون خوش بودم و از داشتن اونا دلخوش. 

حتما می پرسین چی.  

اونا یه سری احساس بودن. یه چیزایی که خوشحالم می کردن.  

الان دیگه خوشحال نیستم.

اولین یادداشت

سلام من یه جوجه اردکم!!! 

فقط وفقط یه جوجه اردک. 

یه جوجه که فعلا عصبانیه و اگه می تونست همه چیزای دور و برش رو میزد و خرابش می کرد. 

امیدوارم بعدا بتونم خوب بشم  

فعلا همین